جهاني سازي و سقوط آن


 

نويسنده:واندانا شيوا (1)




 

چكيده:
 

جهاني سازي با پيشينه نزديك به دو دهه اي آن،چه دستاوردهايي را براي جوامع و انسان ها در سراسر جهان داشته است؟ آيا همانطور كه مدافعان آن تبليغ مي كردند، جهاني سازي رفاه و صلح را براي جهان به ارمغان آورده است يا جنگ و فقر بيشتر را؟ جهاني سازي اگرچه از طريق مقررات زدايي و واداشتن كشورها به پذيرش قواعد آن، توانسته است منافع سرشاري را نصيب برخي از شركت هاي بزرگ كند،اما در مجموع به زيان شركت هاي كوچك تري تمام شده است كه در اين رقابت نابرابر، توانايي چنداني براي مقابله با اين شركت ها را نداشته ‌اند.امروزه با افول اقتصاد جهاني،به روشني مي توان اثرات زيانبار جهاني سازي را كه روزگاري مدافعان سينه چاكي براي خود داشت، در بيشتر كشورهاي جهان مشاهده و باور كنيم كه اين برنامه كار اقتصادي،براي هميشه شكست خورده است.
جهاني سازي با وعده صلح و رفاه بر جهان تحميل شد و امروز ما با جنگ و بحران اقتصادي مواجه هستيم.نه تنها ثابت شده است كه رفاه فريبي بيش نيست،بلكه تضمين هاي اقتصادي حداقلي مردم و كشورها نيز به سرعت در حال ناپديد شدن است.
مرگ ناشي از گرسنگي در كشورهايي نظير آرژانتين كه گرسنگي هيچ گاه در آن يك مشكل نبوده است، آغاز شده و گرسنگي به كشورهايي مثل هند بازگشته است كه قحطي هايي همچون قحطي سال 1942 كه در جريان آن دو ميليون نفر از
مردم تحت استعمار جان باختند را از خود دور كرده بود و از طريق سياست هاي مردمي كه از طريق روندي داخلي توسط يك كشور مستقل و برخوردار از حق حاكميت ملي شكل گرفته بود،توانسته بود امنيت غذايي مردم خود را تامين كند.
حتي كشورهاي ثروتمندي همانند ايالات متحده،اروپا و ژاپن با افول مواجه هستند.به روشني معلوم است كه جهاني سازي ناتواني خود را در تامين رفاه و ارتقاي وضعيت زندگي شهروندان يا كشورها به اثبات رسانده است.
جهاني سازي به تعدادي از شركت ها كمك كرده است تا سودها و بازارهاي خود را گسترش دهند، اما بسياري از شركت ها همچون AOL/Time Warner و Ernon كه رشد ناپايدار آنها مبتني بر مقررات زدايي همراه با جهاني سازي بود،يا ورشكسته شده اند يا ارزش خود را از دست داده اند.ثابت شده است كه دنبال كردن مسير جهاني سازي، نسخه اي است براي ناپايدار شدن وضعيت اغنيا و تحليل رفتن و فقيرتر شدن فقرا.
صلح يكي ديگراز وعده هاي جهاني سازي بود، اما ميراث آن براي ما تروريسم و جنگ بود.قرار بود كه صلح يكي از نتايج افزايش رفاه جهاني از طريق جهاني سازي باشد.اما واقعيت پيش روي ما، افزايش فقر است.ناامني اقتصادي و محروميت نيز شرايط لازم را براي گسترش تروريسم و بنياد گرايي به وجود مي‌آورد.محروميت اقتصادي و سياسي و تضعيف حق حاكميت اقتصادي، بسياري از مردان جوان را به طرف تروريسم و خشونت به عنوان راهي براي دستيابي به اهداف خود رانده است.
تضعيف ناسيوناليسم اقتصادي و رشد عدم امنيت اقتصادي نيز زمينه مناسبي را براي رشد سياست هاي بنيادگرايان دست راستي فراهم كرده و در كنار آن، احزاب از واقعيت ناامني اقتصادي، براي دامن زدن به آتش ناامني فرهنگي و پر كردن خلاء ايجاد شده در نتيجه فروپاشي ناسيوناليسم اقتصادي و حاكميت اقتصادي ،با برنامه كاري شبه ناسيوناليستي «ناسيوناليسم فرهنگي»سود جستند.
در سطح جهاني، شعار«برخورد تمدن ها»و جنگ عليه اسلام، همان كاركرد برنامه هاي سياسي محروميت زاي ناسيوناليسم فرهنگي و ايدئولوژي بنيادگرانه را در سطح ملي داشته است.

تلاقي دو بنياد گرايي
 

به نظر مي رسد كه دو شكل بنياد گرايي با يكديگر تلاقي كرده اند و به طور دوجانبه به تقويت و حمايت از هم مي پردازند.اولي،بنياد گرايي بازار خود جهاني سازي است.اين نوع از بنياد گرايي، زندگي را به عنوان كالا، جامعه را به عنوان اقتصاد و بازار را به عنوان وسيله و هدف سرمايه گذاري هاي انساني باز تعريف مي كند.
بازار به اصل سازمان دهنده تأمين غذا، آب، بهداشت، آموزش و ساير نيازهاي اساسي و نيز به اصل سازمان دهنده حاكميت و به معياري براي سنجش انسانيت تبديل مي شود.وجود انساني ما ديگر منوط به حقوق انساني بنياديني كه در كليه نهادها و در بيانيه حقوق بشر سازمان ملل متحد تضمين شده است، نمي باشد.
وجود انساني ما هم اكنون مشروط به توانايي ما براي «خريداري» نيازهايمان در بازارهاي جهاني است كه در آنها شرايط زندگي-غذا، آب،‌ بهداشت و دانش-به كالاهاي نهايي تبديل شده اند كه مشتي از شركت ها بر آنها كنترل دارند.در بنيادگرايي بازار جهاني سازي، همه چيز يك كالاست،همه چيز براي فروش است.هيچ چيز مقدس نيست؛ هيچ حق بنياديني براي شهروندان وجود ندارد و دولت ها نيز هيچ وظيفه بنياديني ندارند.
فرهنگ كالاسازي، خشونت عليه زنان را چه در قالب افزايش خشونت هاي خانگي، افزايش، تعداد تجاوزهاي جنسي، اپيدمي شدن كشتن جنين هاي مونث و افزايش قاچاق زنان، گسترش داده است.
افزايش خشونت ها عليه گروه ها نيز يكي از نتايج جهاني سازي قلمداد مي شود؛ همراه با برخورداري طبقات بالاتر از قدرت جديدي كه در نتيجه ادغام در بازار جهاني از آن بهره مند شده اند و نيز تمايل آنها به غصب منابع فقرا و حاشيه نشينان، به ويژه گروه ها و قبايل براي بهره برداري تجاري.قوانين مربوط به اصلاحات ارضي كه حقوق زمين غير قابل انتقال گروه ها را ضايع كرده است.
تلاشي نيز براي سلب حقوق زمين قبيله ها كه در قانون اساسي بر آن تصريح شده، در جريان است.به خصوص زنان، گروه ها، قبايل و اقليت ها قربانيان تاثيرات اجتماعي و اقتصادي جهاني سازي به شمار مي روند.جنبش هاي جديد يكپارچگي همچون «كارزار مردم هند»عليه سازمان تجارت جهاني،در حال ايجاد
اتحادهاي جديدي بين جنبش هاي مختلف است.با اين حال جنبش هاي مردمي توسط سياست هاي محروميت زاي در حال ظهور، زمين‌گير مي شوند.
در هند هر رأيي كه از سال 1991 داده شده، رأيي عليه جهاني سازي و آزاد سازي تجاري بوده است كه هر ساله ده ميليون نفر را به تعداد بيكاران مي افزايد،دهقانان را تهيدست مي كند و حاشيه نشينان را از حقوق خود محروم مي سازد.اين وضع در سال 2002 با انتخابات گجرات و در پي آن كشتار دو هزار مسلمان و مهندسي خشونت آميز انتخاباتي كه از نيازهاي اكثريت دور بود، تغيير كرد.پيروزي تضمين شده،(ازنظر رياضي)نصيب حزبي شد كه بين اجتماعات اكثريت و اقليت شكاف انداخته بود و بذر هراس و انزجار دو جانبه را از طريق تجاوز و كشتار كاشته بود.اين برنامه خشونت آميز و محروميت زا، اكنون براي تمام انتخابات هاي پيش رو در نظر گرفته شده است.
در حالي كه كشتار در جريان بود و نگراني هاي ملي بر مبارزه با فرقه گرايي و بنياد گرايي معطوف شده بود، برنامه كار جهاني سازي به اجرا گذاشته شد. GMO ها ترخيص شدند، قوانين ثبت اختراع تغيير كردند و فقط حق اميتاز در طول عمر را مجاز دانستند.يك سياست جديد آب بر مبناي خصوصي سازي منابع آب اعلام شد و سياست هاي جديدي براي به جلو راندن بيشتر برنامه كار جهاني سازي، با استفاده از منحرف كردن توجه از تفرقه هاي قومي و مذهبي و حذف اپوزيسيون دموكراتيك اعلام شد.در ايالات متحده و انگليس،جنگ عليه عراق به عامل اصلي انحراف از مسائل مربوط به جهاني سازي و افزايش بي كاري و ناامني اقتصادي تبديل شد.ما به سياست هاي يكپارچگي و صلح جديدي نياز داريم كه همزمان،هم به خشونت و محروميت ذاتي جهاني سازي بپرذازندو هم به خشونت ناشي از تروريسم و بنيادگرايي و خشونت جنگي.اشكال مختلف خشونت و اشكال مختلف بنيادگرايي، ريشه هاي مشتركي دارند و به پاسخ مشتركي نيز نياز دارند.جهاني سازي، تمركز زدايي اقتصادي، دموكراسي اقتصادي و تنوع اقتصادي را برنمي تابد.تروريسم و بنيادگرايي، تنوع فرهنگي را بر نمي تابد و ماشين جنگي با «ساير»راه حل ها و راه حل هاي صلح آميز براي كشمش ها در تضاد است.واكنش نسبت به جهاني سازي، به معناي محافظت و دفاع از اقتصادهاي متنوع در سطوح محلي و ملي است.واكنش نسبت به
جهاني سازي، به معناي پاس داشتن تنوع فرهنگي است.واكنش نسبت به جنگ، به رسميت شناختن اين واقعيت است كه «ديگران»نه يك تهديد، بلكه دقيقاً پيش شرط وجود ما هستند.
تصور كنيد كه چه جهان متفاوتي خواهيم داشت؛ چنانچه جهان ما مبتني بر فلسفه وابستگي متقابل و دو جانبه باشد، به جاي فلسفه مسلط فعلي كه مبتني بر اين است كه«اگر من بايد باشم، تو بايد ريشه كن شوي»يا «وجود تو تهديدي است براي وجود من»در يك جهان مبتني بر وابستگي متقابل، به جاي سلطه، محروميت، محو ديگران و به جاي اينكه «مونسانتو»براي تصويب يك توافقنامه (TRIPS)فشار آورد-توافقنامه اي كه با كشاورزان به عنوان «دزدان»برخورد مي كند؛ كشاورزاني كه بذرهايي را مي كارند كه مونسانتو از حق امتياز آن برخوردار است-«مونسانتو»، «سينگنتا»، «ريستت»و ساير دزدان دريايي بيولوژيك، اين نكته را به رسميت خواهند شناخت كه فعاليت كشاورزي آنها مبتني است بر فعاليت هاي پيشين انجام شده از سوي كشاورزان.اگر شركت هاي «بيوتك»بتوانند ببينند كه وجود انسان متكي بر تنوع بيولوژيك و امنيت غذايي محتاج گرده افشان ها و متنوع كردن گونه هاي گياهي است، آنها غلات «بي تي»تهيه شده از طريق مهندسي ژنتيك را كه زنبورها و پروانه ها را مي كشد، به كار نمي گرفتند و تنوع گياهي را از بين نمي بردند.
اگر كساني كه سرمايه را در كنترل خود دارند، مي توانستند ببينند كه ثروت آنها تجسم خلاقيت طبيعي و كار مردمان است، قوانين تجاري‌اي وضع نمي كردند كه طبيعت و حيات را نابود كند.ما در حال حاضر شاهد بدترين جلوه هاي خشونت سازمان يافته انسان عليه انسان هستيم، چراكه ما شاهد محو فلسفه هاي انسان شمول،محبت و يكپارچگي هستيم .اين بالاترين بهايي است كه جهاني سازي بر ما تحميل مي كند.اين امر تمام ظرفيت هاي خاص ما براي انسان بودن را نابود مي كند.باز كشف انسانيت ما،برترين اظژضطرار براي مقاومت و وارونه كردن اين پروژه انساني است.بحث كردن پيرامون جهاني سازي، بحثي درباره بازار و اقتصاد نيست؛ بحثي است درباره به ياد آوردن انسانيت مشترك ما.و نيز خطر فراموش كردن معناي انسان.
1.(Shiva Vsndana محقق و نويسنده هندي مقيم آمريكا.)
منبع:www.znet
منبع: نشريه سياحت غرب شماره 74